جلسهی سوم کلاس، جلسهی اولِ من!
تصور کنید از اولین ساعت های یک روز زمستانی، وارد جنگ با دقیقه ها شدهاید، هر لحظه میجنگید تا به موقع سر کلاستان برسید،
در ترافیکی شدید میمانید، چند کیلومتر اتوبان نوردی میکنید و دست آخر به کمک دوستتان به موقع به کلاس میرسید...
«اَاَاَاَاَاَ چه خبـــــره! »
این اولین واکنش یک دانشجوی پر مشغلهای بود که هفتهی سومِ تشکیلِ کلاس، برای او روز اول محسوب میشد و پس از تمام آن کش و قوس ها، با کلاسی روبرو شده که به قدری شلوغ است که به نظر میرسد حتی یک جای خالی هم ندارد...
خب مسلما هیچکس توقع ندارد آن وقت صبح با این همه چهرهی آشنا یکجا روبرو شود.
القصه... این تازه شروع یک کلاس پر انرژی بود.
بحث درباره مورس و آموزش آن، تایپ ده انگشتی، جستجوی سریع در گوگل، کار با گوگل ترنسلیت و البته خواندن چند گزارش کلاسی، بخش هایی از کلاسِ خوبی بود که انرژی مثبتش به کل روز سرایت کرد و باعث شد یک روزِ تمام، به قول لاکچری ها، هایپر و اکتیو باشم!